متهم جوان در جلسه محاکمهاش در دادگاه کیفری استان تهران در توضیح جزئیات قتلهایی که مرتکب شده، شکست عشقی و تحقیرهایی را که در زندگی تحمل کرده بود، به عنوان انگیزهاش از قتلعام خانوادگی عنوان کرد.
مردی یک سال قبل به ماموران گزارش داد در خانه همسایهاش قتل عامی رخ داده است. او گفت: در طبقه اول ساختمانی که در آن زندگی میکنم، خانوادهای هستند که به نظر میرسد شخصی با اسلحه آنها را به گلوله بسته است و چند نفر فوت کردهاند.
ماموران بلافاصله در آدرس اعلامی حاضر شدند و تحقیقات خود را آغاز کردند. مردی ۷۰ ساله به نام رحیم، همسرش راضیه، پسرش رامین و میهمان آنها که او نیز پسری جوان بود، خونآلود روی زمین افتاده بودند. چهار مجروح به بیمارستان منتقل شدند اما آنها همگی جان سپردند.
بررسیهای اولیه نشان داد شاهدان عامل این قتلعام را دیدهاند. آنها گفتند بعد از تیراندازی، جوانی را که قبلاً هم مقابل خانه رحیم آمده بود، دیدند که از خانه بیرون دوید.
پلیس متوجه شد این خانواده دختری به نام رویا دارد که با شوهرش اختلافاتی داشت و از او جدا شده است. رویا در بازجوییها گفت فکر میکند شوهر سابقش، آرش، عامل این قتل عام باشد.
پلیس ساعاتی بعد آرش را شناسایی و در پارکی بازداشت کرد. آرش به قتلعام در خانه پدرزن سابقش اعتراف کرد و گفت برای انتقام گیری نرفته بود اما تحقیرهایی که شنید، باعث شد چنین کاری بکند.
با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارسال شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی که در شعبه ۱۳ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، اولیای دم درخواست قصاص کردند و گفتند گذشت نمیکنند. پدر پسر جوانی که دوست رامین بود و در آن خانه کشته شده بود هم گفت خواستار قصاص است.
وقتی نوبت به آرش رسید، اتهام قتل را قبول کرد اما گفت به عمد این کار را نکرده است. او گفت: وقتی ۲۱ ساله بودم عاشق دختری شدم. چنان دلباخته او بودم که همه آیندهام را با او تصور میکردم. مخالفت خانواده من و آن دختر برای ازدواج باعث شد از هم جدا شویم. هیچوقت نتوانستم او را فراموش کنم و افسردگی سختی گرفتم. خانوادهام رویا را به من معرفی کردند تا با او ازدواج کنم. راستش برایم چندان فرقی نمیکرد که همسرم چه کسی باشد. با رویا هم مشکل خاصی نداشتم. هرچند عاشقش نبودم اما مشکلی با هم نداشتیم. ما صاحب فرزند شدیم. دو بچه داشتیم که اختلافات ما شروع شد. دخالتهای خانواده رویا و ناسازگاریهای او باعث شد تصمیم به طلاق بگیریم. من متوجه شده بودم رویا به کسی دیگری دل بسته است.
متهم گفت: من بعد از جدایی قبول کردم بچهها پیش مادرشان باشند و میتوانستم هفتهای یک بار به دیدن بچهها بروم. پدر رویا مخالفت میکرد و نمیگذاشت من بچههایم را ببینم. وضعیت روحی و روانیام از قبل بدتر شده بود. رامین، برادر رویا، هم نمک روی زخمهایم میپاشید. رامین مرتب مرا تحقیر میکرد و میگفت تو عرضه نداشتی زندگیات را نگه داری. آنها نمیگذاشتند من بچههایم را ببینم. به مواد اعتیاد پیدا کردم و شیشه میکشیدم. دیگر همه چیز برایم بیمعنا شده بود بجز بچههایم.
متهم ادامه داد: آنقدر تحقیر شده بودم و خانواده رویا من را اذیت کرده بودند که دیگر کنترل رفتارم با خودم نبود. روز حادثه مقابل خانه پدر رویا رفتم، چون رویا بعد از طلاق با بچهها در خانه پدرش زندگی میکرد. به او گفتم میخواهم بچهها را ببینم، پدر رویا من را تحقیر کرد. رامین هم آمد و بد و بیراه گفت. پدر رویا گفت تو عرضه نداشتی زن و بچهات را نگه داری و رویا قرار است با مردی دیگر ازدواج کند و حالا هم به خانه آن مرد رفته و بچهها را هم با خودش برده است. این حرفها مثل تیر به قلبم برخورد کرد. اسلحه کشیدم و همه عصبانیم از تحقیرها را با شلیک گلوله خالی کردم.
در این هنگام قاضی گفت تو بعد از قتل، گوشواره و گردنبند مادرزنت را دزدیدهای. اگر مساله تحقیر بود، چرا این کار را کردی؟
متهم گفت: من این اتهام را قبول ندارم. من چهار فقره قتل کردم و همه آن را قبول دارم اما سرقت کار من نبود. با اینکه پول زیادی نداشتم اما به اندازه خرج خودم پول داشتم. خانواده رویا میخواهند با وارد کردن این اتهامات به من، همه چیز را طور دیگری جلوه بدهند.
بعد از گفتههای متهم و وکیل مدافع او، هیات قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.
دیدگاهتان را بنویسید